جدول جو
جدول جو

معنی بکرایی

بکرایی(بَ)
بکراهی. بکرهی. نام میوه ایست میان نارنج و لیمو لیکن از نارنج کوچکتر و از لیمو بزرگتر میباشد و شیرین هم هست و آن در ولایت ایگ و شبانکاره بسیار است. (برهان). هزوارش بکرا پهلوی ترک بمعنی گیاهان و میوۀ شیرین تره میوۀ شبیه به لیموی شیرین و تلخ مزه. (ناظم الاطباء) (از رشیدی) (از حاشیۀ برهان چ معین). بمعنی بکروی است. (جهانگیری). توسرخ. (فرهنگ فارسی معین). نام میوه ایست میانۀ نارنج و لیموشیرین است در فارس خاصه در ولایت ایگ که ایج معرب آنست و شبانکاره که ولایتی است معروف، بسیار بهم رسد و آن را بکرهی نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) (از سروری) (از رشیدی) ، نیک بریدن چیزی را و پاره پاره ساختن آن را. (ناظم الاطباء). بریدن چیزی را. (از آنندراج) (منتهی الارب) ، غلبه کردن کسی را به حجت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، پیاپی سخت زدن کسی را بر هر جای از اندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پیاپی زدن کسی را. (مؤید الفضلاء) ، پیاپی زدن شمشیر. (تاج المصادربیهقی) ، بخشیدن تمام چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از مؤید الفضلاء) ، سرزنش کردن. (تاج المصادر بیهقی). به ملامت خاموش کردن. (مؤید الفضلاء) ، ما أدری أین بکع، نمیدانم که کجا رفت. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) و آن لغت تمیم است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا