بمعنی بسیار باشد. (برهان). بسیار و فراوان. (ناظم الاطباء). بسیار. (صحاح الفرس) (لغت فرس اسدی) (رشیدی) (انجمن آرا) (سروری) (آنندراج) (اوبهی). بسیار و خیلی. (فرهنگ نظام). زیاد. کثیر. رجوع به فخم شود: بدان ماند بنفشه بر لب جوی که بر آتش زنی گوگرد بفخم. منجیک (از صحاح الفرس و لغت فرس اسدی و دیگران). گه مناظره با کوه اگر سخن رانی ز اعتراض تو بفخم شود معید صدا. کمال اسماعیل (از رشیدی) (جهانگیری و دیگران). ، دروغ صریح. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). کذب. (اقرب الموارد)