جدول جو
جدول جو

معنی بفخم

بفخم
(بَ خَ)
بمعنی بسیار باشد. (برهان). بسیار و فراوان. (ناظم الاطباء). بسیار. (صحاح الفرس) (لغت فرس اسدی) (رشیدی) (انجمن آرا) (سروری) (آنندراج) (اوبهی). بسیار و خیلی. (فرهنگ نظام). زیاد. کثیر. رجوع به فخم شود:
بدان ماند بنفشه بر لب جوی
که بر آتش زنی گوگرد بفخم.
منجیک (از صحاح الفرس و لغت فرس اسدی و دیگران).
گه مناظره با کوه اگر سخن رانی
ز اعتراض تو بفخم شود معید صدا.
کمال اسماعیل (از رشیدی) (جهانگیری و دیگران).
، دروغ صریح. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). کذب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا