جدول جو
جدول جو

معنی بعثت

بعثت
(بِ ثَ)
بعثه. رسالت. فرستادگی و ارسال. (ناظم الاطباء). بعث. (فرهنگ نظام).
- بعث کردن، برانگیختن. واداشتن: و تن خویش را بعث کن بفرهنگ و هنر آموختن. (ص 35 منتخب قابوسنامه). و در باطن با اسکندر رومی یکی شد و او را بعث کرد بر قصد داربن دارا. (ص 55 فارسنامۀ ابن البلخی).
- سال بعثت، سالی که خدای تعالی رسول را برسالت مبعوث کرد
لغت نامه دهخدا