جدول جو
جدول جو

معنی بطائح

بطائح(بَ ءِ)
بطایح. جمع واژۀ بطیحه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به بطیحه شود. جمع واژۀ بطحاء. (غیاث). رجوع به بطحاء شود. ج بطاح. (مؤید الفضلاء). رجوع به بطاح و بطایح شود، دلاور. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). شخص بسیار دلیر. (فرهنگ نظام). بغایت دلیر. (غیاث) (آنندراج). زورمند. پهلوان: سلطان ملکشاه... که پادشاه بود همت او بر کشتی گرفتن و مشت زدن و تربیت بطالان... مقصور. (المضاف الی بدایع الازمان ص 29). به آورد ایشان رو آورده با ابطال بطال خویش... (درۀ نادره چ 1341 هجری شمسی انجمن آثار ملی ص 514) ، دروغ گو. (غیاث) (آنندراج) :
حدیث عشق از آن بطال منیوش
که در سختی کند یاری فراموش.
(گلستان)
لغت نامه دهخدا