جدول جو
جدول جو

معنی بطانه

بطانه
(بِ نَ)
بطانه. آستر جامه. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (جهانگیری). آستر جامه و جز آن. (منتهی الارب). آستر قبا و غیره. (غیاث). آستر چیزی. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 27). آستر. (فرهنگ نظام). آستر. زیره. مقابل ظهاره ابره. رویه. (یادداشت مؤلف). ج، بطانات. (جهانگیری) : و اگر (اماس) اندر غشا باشد که زندرون سینه بدان پوشیده است و سینه را همچون بطانه است یعنی آستری، آنرا برسام گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
زانسان که روز مجلس در خلعتی که بخشد
ز اطلس بطانه سازد پروانۀ نوالش.
خاقانی.
بطانۀ نیلگون از اجزاء غبار بر ظهارۀ کحلی فلک دوختند. (ترجمه تاریخ یمینی).
گردد آنگه فکر نقش نامها
این بطانه روی کار جامها.
(مثنوی).
ارغوانی روی اوبطانه اش گلگون بود
گر بیابندش بجامه خانه قاری دوید.
نظام قاری (ص 117).
لغت نامه دهخدا