ارتفاع سنگی، مکانی است در دشتهای یهودیه و بگمان بعضی همان بشلیت میباشد. (از قاموس کتاب مقدس) ، دانا و دانشمند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (زمخشری) (غیاث). زیرک. (زمخشری) ، بینا و دانا. (ناظم الاطباء). دل آگاه. قادر بتشخیص. روشن بین. روشندل: رای درست باید و تدبیر مملکت خواجه به هر دو سخت مصیب آمد و بصیر. فرخی. فرقان بنزد مردم عامه بود بزرگ لیکن بزرگتر ببر مردم بصیر. منوچهری. زین بدکنش حذر کن و زین پس دروغ او منیوش اگر بهوش و بصیری و تیزویر. ناصرخسرو. ور همچو ما خدای نه جسمست و نه گران پس همچو ما چرا که سمیع است و هم بصیر. ناصرخسرو. یکی قدیربر از قدرت مقدر خویش یکی بصیربر از دانش اولوالابصار. ناصرخسرو. همی گشاید کشور همی ستاند ملک یکی بعزم درست و یکی به رای بصیر. مسعودسعد. جز بصدرت عیار دانش من ناقدان بصیر نتوان یافت. خاقانی. ناگزیر جملگان حی قدیر لایزال و لم یزل فرد بصیر. مولوی. عیبت از بیگانه پوشیده ست و می بیند بصیر فعلت از همسایه پنهان است و میداند علیم. سعدی (طیبات). بر احوال نابوده علمش بصیر. سعدی (بوستان). ، از صفات خدای تعالی جل شانه. (ناظم الاطباء). یکی از اسماء باریتعالی. (آنندراج). یکی از اسماء باری تعالی و هوالذی یشاهد الاشیاءکلها ظاهرها و خافیها بغیر جارحه. (منتهی الارب). - ابوبصیر، در این شعر ناصرخسرو بمعنی صاحب بصیرت و بینایی: بی حجت و بصارت سوی تو خویشتن با چشم کور نام نهاده است ابوبصیر. ناصرخسرو. - ، ابوبصیر، عتبه بن اسید ثقفی. صحابی است. (ناظم الاطباء). - بصیر بودن، بینا و دانا بودن. (ناظم الاطباء). - بصیرتر، بیناتر و داناتر. (ناظم الاطباء). - بصیر شدن، بینا و دانا شدن. (ناظم الاطباء)