جدول جو
جدول جو

معنی بش

بش
(اِ تِ)
بشاشه یا بشاشت. (از اقرب الموارد). گشاده رو بودن. (از اقرب الموارد). تازه روی و شادمان شدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج).
- بش دوستی بدوستی، خوشحال شدن و شادمان گردیدن بوی. (از اقرب الموارد). شادان بدیدن کسی رفتن که از دیدار ما خرسند میگردد. (دزی ج 1 ص 87).
- بش بچیزی، روی آوردن بر آن و خندیدن بدان. (از اقرب الموارد).
- بش بکسی در پرسش، مهربانی کردن به او. (از اقرب الموارد). به لطف کلام و تازه رویی و گشادگی پیشانی پیش آمدن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). نواختن. تملق گفتن. خوش استقبال کردن. (از دزی ج 1 ص 87).
- بش بدوست، روی آوردن بر وی. (از اقرب الموارد) ، پرنده ایست. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا