جامه. (غیاث اللغات از لطائف). جامۀ ریسمانی. (برهان). جامه یا متاع خانه از جامه مانند سلاح. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (منتهی الارب). جامه و سلاح. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). بتازی بمعنی قماش و لباس آمده، و بزاز از آنست: اکنونت باید خزّ و بز گردآوری ّ و اوعیه. منوچهری. شاه چو بر خزّ و بز نشیند و خسبد بر تن او بس گران نماید خفتان. ابوحنیفۀ اسکافی (از تاریخ بیهقی ص 950). این جاهل را به بزّ چون پوشی در طاعت و علم چونش بگذاری ؟ ناصرخسرو. جان تو برهنه ست و تنت، زیر خز و بز عار است از این، چون که نپرهیزی از عار؟ ناصرخسرو. خالد بر بستر خزّ است و بز جعفر در آرزوی بوریاست. ناصرخسرو. آزر بتگر توئی کز خزّ و بز تنت چون بت پر ز نقش آزر است. ناصرخسرو. از کرم پدید آید بی آگهی کرم چندین قصب و اطلس و خز و بز و دیباه. سوزنی.