جدول جو
جدول جو

معنی برکار

برکار
(بَ)
آگاه بکار. مسلط بکار:
چو مرد باشد برکار و بخت باشد یار
ز خاک تیره نماید بچشم زر عیار.
بوحنیفۀ اسکافی.
ای مفتی شهر از تو برکارتریم
با اینهمه مستی از تو هشیارتریم.
خیام.
- امثال:
هرکه پرکارتر برکارتر.
- بر کار سوار بودن، بجد گرفتن کار را و مغلوب خود گرداندن آن را. (آنندراج).
-
لغت نامه دهخدا