معنی برفتن
- برفتن (کو کَ دَ)
- دست دادن. میسر شدن. (یادداشت مؤلف) : ایزد...مدت ملوک الطوایف بپایان آورده بود تا اردشیر را بدان آسانی برفت. (تاریخ بیهقی). و رجوع به رفتن شود.
- برفتن کاری، برآمدن آن. بحصول پیوستن آن. (یادداشت مؤلف) :
گرانمایه کاری بفر و شکوه
برفت و شدند آن بآیین گروه.
عنصری.
