معنی برفتادن برفتادن (مُ دَ مَ) برافتادن: ای کاش برفتادی برقع ز روی لیلی تا مدعی نبودی مجنون مبتلا را. سعدی. رجوع به افتادن و برافتادن شود لغت نامه دهخدا