بیماریی است که بر پوست بدن پدید آید و جاجا سپید گردد سپیدتر از رنگ پوست. (یادداشت مؤلف). پیسی اندام از فساد مزاج. (غیاث اللغات). پیسگی. پیش. پیسی. (زمخشری). سلع. (از منتهی الارب) (آنندراج). سپیدی باشد در ظاهر بدن دربعضی اعضاء. مرضی است که داغهای سیاه یا سپید بر اندام پدید آیند. (غیاث اللغات از منتخب) : بخت را در گلیم بایستی این سپیدی برص که در بصر است. خاقانی. آری به داغ و درد سرانندنامزد اینک پلنگ در برص و شیر در جذام. خاقانی. - برص ابیض، پیسی. - برص اسود، قوبای مقشر. - برص الاظفار، سپیدی که بر ناخنها افتد. - برص دار، مبتلی به بیماری برص: از سر تیغت که ماه ازوست برص دار بر تن شیر فلک جذام برآمد. خاقانی. - برص زده،اسلع. - برص منتشر، پیسی که تمام اعضاء را فراگیرد.