بنده و غلام. (غیاث اللغات) (آنندراج). کنیزک. (غیاث اللغات). عبد. رقه. مملوک. بردج. (منتهی الارب). و کلمه بردج معرب برده است: فراوان ورا برده و بدره داد زدرگاه برگشت پیروز و شاد. فردوسی. هم از جامه و برده و تخت عاج زدیبای پرمایه و طوق و تاج. فردوسی. - برده بردن، بنده کردن و با خود حمل کردن. - برده پرور، بنده پرور. که بنده میپرورد و تربیت می کند: برده پرور ریاضتش داده او خود از اصل نرم سم زاده. نظامی. - برده خر، خرندۀ برده و عبد: تا یکی روز مرد برده فروش برده خر شاه را رساند بگوش. نظامی. - برده فروش، که غلام و بنده فروشد. - برده فروشی، شغل برده فروش. کنیزفروشی. (از انجمن آرا). عمل فروختن غلام و کنیز. - ، ظروفی سنگی. (انجمن آرا) (آنندراج)