جدول جو
جدول جو

معنی برابر

برابر
(بَ بِ)
جمع واژۀ بربر. (منتهی الارب). رجوع به بربر شود، کشتن افراد یک شهر یا قبیله یا کشور یکدیگر را بسبب آنکه افراد یک شهر یا قبیله یا کشور در حکم برادران یکدیگرند.
- برادر کهتر، برادر کوچکتر. (ناظم الاطباء).
- برادر مادر، دائی. (ناظم الاطباء).
- برادرمرده، که برادرش مرده باشد، کنایه از مصیبت و رنج بسیار کشیده است بسبب دردناکی مرگ برادر:
بلی قدر چمن را بلبل افسرده می داند
غم مرگ برادر را برادرمرده میداند.
(؟).
- برادر مهتر، برادر بزرگتر که ’دادند’ نیز گویند. (ناظم الاطباء).
- برادر نسبت، برادر زن. (آنندراج).
- برادروار، بمانند برادر، از روی مهربانی. دوستانه. در عالم یگانگی و اتحاد، تساوی مرتبت:
اگر ضدند آخشیجان چرا هر چار پیوسته
بوند از غایت وحدت برادروار در یکجا.
ناصرخسرو.
سخنی گویمت برادروار
گر نیوشی و داریم باور.
سنایی.
- ، به تساوی. یکسان. یک اندازه: برادروار قسمت کنیم، به شادی بخش کنیم.
، خویش نزدیک. (سفر پیدایش 13:8 و 14:16) (قاموس کتاب مقدس) ، هم نسل و هم ولایت. (انجیل متی 5:47). (کتاب اعمال رسولان 3:22) (رسالۀ عبرانیان 7:5). (قاموس کتاب مقدس) ، رفیق و مساوی الرتبه. (انجیل متی 7:3) ، شخص محبوب. (کتاب دوم سموئل 1:26). (قاموس کتاب مقدس). مجازاً بمعنی صدیق و دوست. (یادداشت مؤلف). یار. رفیق. مصاحب. همسلک:
پرده بر خود نمی توان پوشید
ای برادر که عشق پرده درست
مهر مهر از درون ما نرود
ای برادر که نقش بر حجرست
هر کسی گو بحال خود باشند
ای برادر که حال ما دگر است.
سعدی
لغت نامه دهخدا