مخفف برنده. (از آنندراج). برنده وهمیشه بطور ترکیب استعمال می شود. (ناظم الاطباء). ترکیب ها: - انده بر. بادبر. باربر. پیامبر. پیغامبر. پیغمبر. تیماربر. دلبر. راهبر. رهبر. رنج بر. ستم بر. عروس حمام بر. فرمانبر، نامه بر. هوش بر. و رجوع به همین ترکیب ها شود، رها کردن. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج). سردادن. اطلاق: بیاد بوک و مگر بیست سال بر دادم مرا خدای نداده ست زندگانی نوح. انوری (انجمن آرا). ، گفتن. بر زبان راندن. (یادداشت مؤلف) : ابوعلی دست بر نبض بیمار نهاد و گفت برگوی و محلتهای گرگان را نام برده. آن کس آغاز کرد و نام محلت ها گفتن گرفت... پس ابوعلی گفت از این محلت کوی ها برده آنکس برداد... (چهارمقالۀ عروضی). پس ابوعلی گفت کس می باید که در این کوی همه سرایها را بداند بیاوردند و سرایها را بردادن گرفت... ابوعلی گفت اکنون کسی می باید که نامهای اهل سرای بتمام بداند و بردهد بیاوردند بردادن گرفت تا آمد بنامی که همان حرکت عارض شد. (چهارمقاله) ، برشمردن و دیکته کردن. تقریر کردن: امیر گفت سخت صواب آمد و زیادت خلیفه را برخواجه بردادن گرفت و وی می نبشت... (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 392)