سخن مرغوب. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سخن خوش و مرغوب و لطیفه. (از غیاث اللغات). مطایبه و لطیفه. (ناظم الاطباء). شوخی. هزل. لطیفه. (فرهنگ فارسی معین) : هر خاکپایش قبله ای هر آبدستش دجله ای هر بذل او در بذله ای صد کان نو پرداخته. خاقانی. قطران گریخت از در فضلون ز بس عطاش آن چون تو بذل و این چو رهی بذله ای نداشت. خاقانی. نکتۀ حکمتش ثمره ای از شجرۀ طوبی و بذلۀ سخنش شکوفه ای از روضۀ خلد. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 282). از نخب ادب و غرر درر و لطایف نکت و بذله های مستحسن و... نصیبی وافر حاصل کرده. (ترجمه تاریخ یمینی چ سنگی ص 280). از آن بذله که رضوانش پسندد زبانی گر بگوش آرد بخندد. نظامی. ، مخفی نماند که اطلاق زدن بر چیزی بمعنی خویشتن را رسانیدن بر آن چیز بسیار آمده در این صورت ’بر’ بمعنی ’الی’ و زدن بمعنی ’رسانیدن’ باشد یعنی خویشتن را به آب رسانیدم، پس: بر آب رسانیدن عبارت از اختیار کردن رندی و مستی بود. (آنندراج)