فربه ونیکوحال. (ناظم الاطباء). تناور. فربه. (از ذیل اقرب الموارد). ج، بدغون. (ناظم الاطباء) : و هم بدغون، یعنی آنها فربه اند و خوش دارند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ذیل اقرب الموارد) ، بداندیشی. بدخواهی: چو رستم بگفتار او بنگرید ز دل بدگمانیش کوتاه دید. فردوسی. که پیران سالار از آن شهر بود که از بدگمانیش بی بهر بود. فردوسی. ، بدنامی و رسوایی. (ناظم الاطباء)