جدول جو
جدول جو

معنی بحار

بحار
(بِ)
جمع واژۀ بحر. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جمع واژۀ بحر. دریاها. (غیاث اللغات) :
به زاد و بود وطن کرد زانکه خون خواهد
که قطره گردد و درآید او بسوی بحار.
؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 278).
می کشاندشان سوی کسب و شکار
می کشدشان سوی کانها و بحار.
مولوی.
خود دست و پای فهم و بلاغت کجا رسد
تا در بحار وصف جلالت کند شنا.
سعدی.
لغت نامه دهخدا