قطع کردن چیزی را. (از اقرب الموارد). بریدن. قطع کردن. (تاج المصادر بیهقی) (از آنندراج). قطع کردن و یکسو کردن کاری را. (یادداشت مؤلف). و ازینجاست بت که به شنگرف بر سر هر فقرۀ نثر می نگارند و آن اشارت است به این معنی که فقرۀاول تا اینجا قطع شد و فقرۀ دیگر شروع گردید. (غیاث اللغات). هم لازم و هم متعدی است. (ناظم الاطباء). - امثال: سکران لایبت امراً، شخص مست قطع و یک سو نمی کند کار را. (ناظم الاطباء).