- بت
- آیبک
معنی بت - جستجوی لغت در جدول جو
- بت
- مجسمه از سنگ یا چوب یا فلز که بشکل حیوان یا انسان سازند وآنرا بپرستند
- بت
- مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، صنم، طاغوت، بد، شمسه، ژون، وثن، آیبک، ایبک، جبت، فغ، بغ
کنایه از مطلوب، مقصود
کنایه از معشوقبرای مثال هر کجا جلوه کند آن بت چالاک آنجا / خواهم از شوق کنم جامۀ جان چاک آنجا (جامی - ۴۰)
- بت ((بُ))
- تندیسی ساخته شده از سنگ، چوب، فلز یا هر چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که به جای خدا مورد پرستش قرار بگیرد. معبود، معشوق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
رنج مشقت، زشت قبیح
سنگ درازی که بدان داروها سایند مقمع. بوته
لاتینی تازی گشته گل پرندیک
بر گرفته از بطانه آستر آستری
فرانسوی شفته آهن
فرانسوی شفته ساروگ (ساروج) مخلوطی از سنگ شکسته و ماسه و سیمان در بنایی برای پی ریزی یا ساختن پایه های عمارات بکار رود. یا بتون آرمه. بتون مسلح بتونی که در آن میله های آهنی گذارند تا استواری و مقاومت آن بیشتر گردد
پارسا، پاکدامن
به یاری خدا با توفبق خدای با دست دادن کار از جانب خدا. یا بتوفیق الله تعالی. بتوفیق خدای که والاست با دست دادن کار از جانب خدای بزرگ: (و همچنین آنچه بعد از امیر (حمید) ما را درست شده است از حال امراسامانی بتوفیق الله تعالی) یابتوفیق وعونه. با توفیق خدا ویاری او: (وفصول این مختصر کرده آید بتوفیق الله وعونه)
گود غله دان، غله دان زیر زمینی، تمک (گویش سیستانی)
پتواز
گره چوب یا ساقه گیاه
جدا گانه
در تداول عامه نشستن که بفرمان تحقیرآمیزدیگران است
همگی، بطور کامل
بتخانه بتستان
بتک گیر (بتک پروانه و مثال که برای خروج و دخول شهری گیرند)
تقریباً
پارسی تازی شده بوته بوته زرگری
پیرامون دهان انسان و حیوان، منقار مرغان نوک
مفصلاً، مشروحاً، بشرح
می انگبین
نادرک
بتخانه بتکده
بد تری، بدتری
رسا، دمبریده، بی پشت بی فرزند
مخفف بدتر
کم کم، یواش یواش، پایه پایه، پی در پی، تدریجاً
مرکز ومعبد بتها، بتکده
گذاشتن هشتن
رها کردن
آخر کار، عاقبت کار