معنی بالاجمال
- بالاجمال (پَ تَ)
- مرکّب از: ب + ال + اجمال، بطور اجمال. بطوراختصار. بالجمله. (ناظم الاطباء)، مقابل بالتفصیل، مجازاً چستی. چالاکی. تیزروی. (آنندراج)، سرعت. شتاب. (ناظم الاطباء) :
چون شود از گرمی بالادوی غرق عرق
پای در گل ماند از همراهیش پیک خیال.
محتشم (از شعوری)
