منسوب به باغ. متعلق بباغ. که در باغ باشد. غیر صحرائی: بلبل باغی بباغ دوش نوایی بزد خوبتر از باربد خوبتر از بامشاد. منوچهری. ، پیچیده شده. تابیده شده. (ناظم الاطباء). تاب داده. تابیده. (آنندراج). ملفوف. (زمخشری). تارهای جدا شده از مو دسته کرده و هر دسته از رستنگاه تا نوک موی بهم تافته و بصورت لاغ در آمده: مسلسل یک اندر دگر بافته (موی گره برزده سرش برتافته. فردوسی. ای جوجگک بسال و ببالا بلندزه ای با دو زلف بافتۀ چون کمند زه. طاهر فضل. ، یک قسم پارچه ای از پنبه. (از ناظم الاطباء). نوعی از پارچه. (آنندراج) ، طناب. رسن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، رنگی از کبوتر. (ناظم الاطباء). رنگی است مر کبوتران را. (آنندراج) ، تکمه هایی که از پشم گوسفند ساخته باشند. (آنندراج)