جدول جو
جدول جو

معنی باشگوگ

باشگوگ
کارگذار. (شعوری ج 1 ورق 171). هنرمند. دانا. تیزدست. (آنندراج). هنرور. عالم. زرنگ. چابک. زیرک در تدبیر کارها. (ناظم الاطباء) :
با گریۀ دو چشم شده مطلب دلم
هرگز نبود باشگوگ درد و غم مرا.
ابوالمعانی (از شعوری) ، اهل. (صراح اللغه). قاطن. (منتهی الارب). ساکن. (صراح اللغه) (آنندراج). مقیم. (ناظم الاطباء). ج، باشندگان: و نجیب الدوله افغان یوسف زی با پانزده هزار سوار افغان که باشندۀ هندوستان بود پس از ورود شاه درانی به نزدیکی دهلی خدمت شاه درانی آمده... (مجمل التواریخ گلستانه). و رجوع به باشندگان شود
لغت نامه دهخدا