واگو کردن. تکرار: ز استماع کلام تو گوش گوهرچین ز بازگویۀ نام تو نطق شکرخا. ظهوری (از آنندراج). و رجوع به بازگو شود، بمجاز، فرونشستن. خاموش شدن: بر آتش عشق آب تدبیر چندانکه زدیم بازننشست. سعدی (خواتیم). طمع را نه چندان دهان است باز که بازش نشیند بیک لقمه آز. سعدی (بوستان). ، پایان یافتن. تمام شدن: نمیدانند کز بیمار عشقت حرارت بازننشیند بسردی. سعدی (طیبات). ، از خواب برخاستن. (یادداشت مؤلف). بیدار شدن: پس الیاس گفت اگر روزی که شما بازنشینید این آبهاء شما خشک شده باشد، شماچه خواهید کردن ؟ گفتند: کلنگ و تیشه را کار فرمائیم. آن شب همه بخفتند بامداد که بازنشستند همه را آب بچشم فرو آمده بود و چشمه ها خشک شده، پس آن پیمبر ایشان را گفت کلنگ و تیشه را کار فرمائید. (اسکندرنامۀنسخۀ نفیسی). بیاض روز درآید چو ازدواج سیاه برهنه بازنشیند یکی سپیداندام. سعدی (طیبات). ، برخاستن. دوباره زنده شدن: زندگان را نه عجب گر بتو میلی باشد مردگان بازنشینند بعشقت ز قبور. سعدی (طیبات)