معنی بازفکندن بازفکندن (مُ) افکندن. نهادن. هشتن. گذاشتن: آهنی در کف، چون مرد غدیر خم به کتف بازفکنده سر هر دو گم. منوچهری. و رجوع به فکندن شود، نکس مرض. (ناظم الاطباء). نکس لغت نامه دهخدا