طلوع کننده. (آنندراج). طالعشونده. روشن. (غیاث اللغات). درخشان. تابان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تابنده. برآینده. ج، بوازغ. درخشنده. نورگسترنده: زآنکه بینایی که نورش بازغ است از عصا و از عصاکش فارغ است. مولوی. شاه آن دان کو ز شاهی فارغ است بر مه و خورشید نورش بازغ است. مولوی. از سیاهی و سپیدی فارغ است نور ماهش بر دل و جان بازغ است. مولوی. عارفا تو از معرف فارغی چون همی بینی که نوربازغی. مولوی. پس ز جالینوس و عالم فارغ اند همچو ماه اندر فلک ها بازغ اند. مولوی