جدول جو
جدول جو

معنی بازرس

بازرس
(شِ / شُ مَ/ مُ رَ دَ / دِ)
مفتش. کسی که ازطرف وزارتخانه ها و اداره ها بکارهای کارمندان و کارکنان رسیدگی کرده درستی یا نادرستی کارهای آنها را برئیس یا وزیر آگهی میدهد و پیشتر مفتش نامیده میشد. (لغت مصوبۀ فرهنگستان) ، منعکردن. متوقف ساختن: ببغداد اندر شد [ابومسلم خراسانی] چون بمیدان برسید سپاه او را بمیدان بداشتند چون بحجاب برسید خواص او را باززدند و گفتندبنشینید و بومسلم را تنها جداگانه بارداد. (تاریخ سیستان)، رد کردن. نپذیرفتن: چشم وی بر خطی افتاد که نوشته بود که خدا را بنده ای است که سیصد هزار سال خدا را عبادت کند و عاقبت او را باززنند بر وی و او را ابلیس نام کنند. (قصص الانبیاء ص 8). شفیع من بتو بزرگتر از آن است که باز توان زد. (نوروزنامه). گفت و ما شفیعک الذی لایرد، گفت: کدام است این شفیع تو که باز نتوان زد. (نوروزنامه)، مضایقه کردن. دریغ داشتن: امیر [مسعود] گفت: ما سوگندان ترا [خواجه احمد حسن] کفاره فرمائیم ما را ازین باز نباید زد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 146)، فرار کردن. گریختن، برگشتن. عاصی شدن. طغیان کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا