معنی بازجست
- بازجست (لَ)
- پژوهش. فحص. تجسس: چون بازجستی نبود کار و حال او (حسنک) را انتقامها و تشفی ها رفت. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 177 چ فیاض ص 180).
مخور آب ناآزموده نخست
به دیگر دهانی کن آن بازجست.
نظامی.
، کسی که درخور بازداشت و توقیف است: و هر که بازداشتنی بود فرمود تا حبس کردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 981)
