گشاده که در مقابل بسته باشد. (برهان) (دمزن). گشاده. (غیاث) (انجمن آرا) (آنندراج) (سروری) (رشیدی) (لغت فرس اسدی چ عباس اقبال ص 181). گشوده. مفتوح. (جهانگیری). گشاده چنانکه فلان در باز است. (معیار جمالی). گشاده و واکرده. (ناظم الاطباء). مفتوح. مقابل بسته و فراز: نه مرا جای زیر سایۀ تو نه ز آتش دهی بحشر جواز زستن و مردنت یکی است مرا غلبکن در چه باز یا چه فراز. ابوشکور. برجاس او (هدهد بسر بر گه باز و گه فراز چون چاکری که سجده برد پیش شاه ری. منوچهری. گل سر پستان بنموده در آن پستان چیست ؟ این نواها بگل از بلبل پردستان چیست ؟ در سروستان باز است بسروستان چیست ؟ منوچهری. از آن به داستانی زد فلک ناز که ما را بود یک چشم از جهان باز. نظامی. چوپسته با همه کس خونمودگی است ترا از آن بود همه سالت ز خنده لبها باز. کمال اسماعیل (از ارمغان آصفی). نه هر جا شکر باشد و شهد و قند که در گوشه ها دام باز است و بند. سعدی (بوستان). نبود از ندیمان گردنفراز بجز نرگس آنجا کسی دیده باز. سعدی (بوستان). ای بخلق از جهانیان ممتاز چشم خلقی به روی خوب تو باز. سعدی (طیبات). - در خانه باز داشتن یا در باز داشتن، کنایه از همواره در خانه او مهمان بسیاربودن. به سخا معروف به ودن. همیشه مهمان ناخوانده و بسیار داشتن: به نیک نامی مشهور گشتی و معروف ازآنکه با کف رادی و با در بازی. سوزنی. - روباز، بی حجاب وبدون روپوش: دیشب بچه ها از شدت گرما همه روباز خوابیدند. رجوع به همین ترکیب شود. - سرباز، سربرهنه. سرگشاده. مقابل بسته شده. رجوع به همین ترکیب شود. - غدد باز، غددی که مواد خود را مستقیماً و یا بوسیلۀ لوله هایی به بیرون می فرستند. رجوع به جانورشناسی عمومی ج 1 ص 191 شود.