جدول جو
جدول جو

معنی باری

باری
منسوب و متعلق به بار، (ناظم الاطباء)، منسوب به بار: قاطر حیوان باری است، در این صورت همان لفظ بار (بمعنی حمل) است که یاء نسبت به آن ملحق گشته، (از فرهنگ نظام)، ستور باری مقابل، سواری، اسب و استر و جز آن که سواری را نشاید و بر آن خواربار و مانند آن حمل کنند، پالانی، یابوی باری
منزل، اسم محلی است که در مرز و بوم جنوبی اشیر واقع است (کتاب یوشع 19:27) و دور نیست که همان شعب حالیه باشد. و نسل ایشان را زبولونیان گویند. (کتاب داوران 12:11) (از قاموس کتاب مقدس). رجوع به مادۀ بعد شود
منسوب به بار، که دهی است به نیشابور، (سمعانی)، رجوع به بار و معجم البلدان شود
باری ٔ، آفریدگار، (مهذب الاسماء) (منتهی الارب)، ج، براء، (منتهی الارب)، خالق، (اقرب الموارد)، آفریننده، (ترجمان علامۀ جرجانی ص 24)، خالق و آفریننده: باری تعالی به بندگان خود رحیم است، در این صورت لفظ مذکور عربی و اسم فاعل است بمعنی خالق و با همزه (باری ٔ) هم استعمال میشود، در زبان مذکور فعل ماضی و مضارع آن استعمال نشده، امادر عبرانی افعالش موجود است که ’بارا’ بمعنی خلق کرد میباشد، در پهلوی بریهینیذن بمعنی خلق کردن موجود است لیکن گمان این است که آنهم از عبرانی گرفته شده است، (فرهنگ نظام)، خالق، (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (از فعل برء، ای خلق، یعنی آفرید)
نعت از صغو، آنکه میل کرده یا کام دهن و یکی از دو لفج یا دو جانب دهن او میل کرده است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خالی تر از هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تهی تر: اصفر من لیلهالصدر (از صفیر بمعنی خلأ)
لغت نامه دهخدا