آغازکننده به چیزی، (از ’ب دء’) (از منتهی الارب)، آغازکننده، (غیاث) (آنندراج)، ابتداکننده، آغازنده، پیشدست: گفت آری آنچه کردم استم است لیک هم میدان که بادی اظلم است، مولوی، سهم بسهم والبادی ٔ اظلم، بادی الرأی، در اول دیدار دل، (ترجمان علامۀ جرجانی تدوین عادل ص 25)، - بادی نظر، اول نظر و آغاز آن، (ناظم الاطباء)، اول رأی، ابتدای رأی، رائی که بار اول دست دهد پیش از امعان نظر، (از تاج العروس) پیدا و آشکار شونده، (از ’ب دو’) (از منتهی الارب)، - بادی الرأی، ظاهر رای و آنانکه آنرا مهموز دانند آنرا از بدأت گیرند، و آن بمعنی اول رأی است، (از اقرب الموارد) (قطر المحیط)، ظاهر رأی یا اول آن، (منتهی الارب)