این کلمه در فرهنگ شعوری بمعنای چشمک آمده است و شعری از ابوالمعالی شاهد آورده است. رجوع به شعوری ج 1 ورق 188 شود، کماج خیمه را نیز بمشابهت بدان بادریسه گویند. (برهان). چوب مدور یعنی قرص چوبین سوراخ دار که بر ستون خیمه نهند. (غیاث) ، گوی پستان. برآمدگی پستان. تکمۀ پستان: حجمه. بادریسۀ پستان. (بحر الجواهر). التفلیک، بادریسه در پستان دختر پدید آمدن. (زوزنی). مفلّک، پستانی چند بادریسه شده. (السامی فی الاسامی). ثدی مفلک، پستانی بادریسه شده. (ربنجنی). تفلک، بادریسه شدن پستان زن. (تاج المصادر بیهقی) : و گاه باشد که مردم جوان را که بوقت بلوغ رسد شیر اندر پستان پدید آید و درد خیزد خاصه در آن وقت که اندر پستان چون بادریسه پدید آید. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، برجستگی اندام: و اندر خایه غلوله های سخت پدید آمده بود چون بادریسه. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)