پدر، اب، باب، والد: هست مامات اسب و بابا خر تومشو تر چو خوانمت استر، سنائی، ز ابتدا سرمامک غفلت نبازیدم چو طفل زانکه هم مامک رقیبم بود و هم بابای من، خاقانی، من از شفقت پیربابای خویش فراموش کردم محابای خویش، نظامی، گفت بابا درست شد دستم، نظامی، گفت بابا روانه شد پایم کرد رأی تو عالم آرایم، نظامی، گفت بابا چه زیان دارد اگر بشنوی یکبار تو پند پدر، مولوی، طفل تا گیرا و تا پویا نبود مرکبش جز شانۀ بابا نبود، مولوی، سر برآورد و گفت پیر کهن جان بابا سخن دراز مکن، سعدی (هزلیات)، پسر مرد تهی کیسه مبادا زیبا گرچه از دولت او کیسه کند پر بابا، اوحدی، زیباتر آنچه ماند ز بابا از آن تو بدای برادر از من و اعلا از آن تو، وحشی، ادگار بلوشه در توضیح ’باباخاتون’ آرد: محققاً ’بابا’ باید خواند و این کلمه در مغولی بنا بر علم الاعلام مغولی از کلمه چینی ’پاپا’ بزبان مغولی وارد شده است، (جامعالتواریخ ج 2 ص 36 بخش فرانسوی)، و رجوع به ص 354 همان جلد شود