به عربی در خانه را گویند، (برهان)، در تازی در خانه را گویند، (هفت قلزم)، در، (صراح اللغه) (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی نسخۀ خطی مؤلف ص 24) (شرفنامۀ منیری)، در عربی دروازه باشد، (غیاث) (آنندراج)، ج، ابواب، ابوبه، (صراح اللغه)، ج، ابواب، بیبان، ابوبه، و جمع اخیر نادرست، (منتهی الارب) (آنندراج) (فرهنگ نظام) : الجاعل لکل اجل کتاباً و لکل عمل باباً، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 298)، مابین الباب والدار نزاع بنشود، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 408)، چند گریزی ز حواصل درین قبۀ بی روزن و باب ای غراب، ناصرخسرو، حرمت تو سخت بزرگست از آنک در تو دعا را بگشایند باب، ناصرخسرو، وز بابهای علم نکو دررس مشتاب بی دلیل سوی دریا، ناصرخسرو، این در بسته تو بگشای که بابیست عظیم، (مجالس سعدی)، تو در خلق میزنی همه وقت لاجرم بی نصیب ازین بابی، سعدی، ابروی تو از بهشت بابی دل بر نمک لبت کبابی، سعدی (ترجیعات)، حیات سعدی آن باشد که بر خاک درت میرد دری دیگر نمیدانم، مکن محروم ازین بابم، سعدی (بدایع) در نزد پزشکان باب اطلاق می شود بر اولین رگی که میروید از مقعر کبد برای جذب غذا بسوی خود و آن رگیست بزرگ که هر یک از طرفین آن به شعبه های بسیار منشعب می شود چنانکه در بحرالجواهر مسطور است، نام رگی است که از جانب مقعر جگر رسته است، (ذخیرۀ خوارزمشاهی)، رجوع به طالع من الکبد شود، نام عرقی ساکن که جانب مقعر کبد رسته است و نفع اکثری او جذب غذا به کبد باشد، (قانون ابوعلی)، هو اول عرق ینبت من مقعر الکبد، لجذب الغذاء الیه و هو عرق کبیر ینشعب کل واحد من طرفیه الی شعب کثیره، فمایکون متصله بالکبد یتصغر شعبهاو یتضایق جداً لکثره الانشعاب الواقع فیه حتی لایخلو شی ٔ من الاجزاء المحسوسه للکبد عن شعبه منه فینفذ لطیف الکیموس بتلک الشعب الی جمیع الکبد و یصیر کله ملاقیاً لکلها و ینهضم و یستحیل الی الاخلاط الاربعه، (بحر الجواهر) از اعلام مردان عربست