مخفف آموخته. تعلیم یافته. یادگرفته: بکشتش بسی دشمنان بی شمار که آمخته بد از پدر کارزار. دقیقی. ، تعلیم داده. یادداده، در تداول امروزین، خوکرده. معتاد. خوی گرفته. عادت گرفته. - آمخته شدن، معتاد شدن. - آمخته کردن، معتاد کردن. - گنجشک آمخته، گنجشک که کودکان آن را روزی چند بار بگاه معلوم طعمه دهند آلوده بافیون و آن را سر دهند و او در همان ساعت بازگردد. - مثل گنجشک آمخته، که در ساعت معلوم هر روز بجائی شود