ائتلاف. سازواری نمودن. (آنندراج). مجتمع گردیدن و سازواری نمودن. (منتهی الارب). با همدیگر آمیختگی گرفتن. (غیاث اللغات). مجتمع گردیدن. (از اقرب الموارد). با همدیگر الفت گرفتن و پیوسته شدن. (تاج المصادر بیهقی) : چون مسافت میان هردو برادر نزدیک شد درباب اتفاق و ایتلاف و مجانبت جانب خلاف استیناف رفت. (ترجمه تاریخ یمینی). دست و پا در خواب بینی ایتلاف آن حقیقت دان مدانش از گزاف. مولوی. این دواها ساخت بهر ایتلاف نیست این درد و دواها از گزاف. مولوی، به سنگ تابان رسیدن بکندن چاه، یقال: اوجح الیه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تنگ گردیدن بول بر کسی. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پناه بردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، پرده فروهشتن خانه. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)