جدول جو
جدول جو

معنی اندرکردن

اندرکردن
(مَ دَ)
داخل کردن. (یادداشت مؤلف) : گلاب و مشک و کافور بسرشت و بمنفذهای آن اندر کرد. (تاریخ سیستان).
گاو لاغر بزاغذ اندرکرد
تودۀ زر بکاغذ اندرکرد.
(از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی).
آبی را بپزند و میان او پاک کنند و بجایگاه دانه عسل اندر کنند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گویند توتل... چیزی همی خورد زمین آن نمک بود لقمه از دستش بیفتاد از زمین برگرفت و بخورد طعم آن خوشتر یافت از آن بفرمود تا برگرفتند و بخوردنی اندر کرد و این رسم بماند. (مجمل التواریخ)
لغت نامه دهخدا