روشن گردیدن صبح: انبلج الصبح، روشن گردید صبح. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). صبح بدمیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، چیدن. (فرهنگ فارسی معین). بر بالای هم چیدن. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (انجمن آرا) (آنندراج). مطلق گل چیدن و غیره. (انجمن آرا). فراهم آوردن. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). روی هم گذاشتن. انباشتن. (فرهنگ فارسی معین). گرد کردن. دسته کردن چنانکه گل و گیاه را. (یادداشت مؤلف) : باغبانی بنفشه می انبود گفتم ای گوژپشت جامه کبود چه رسیده ست از زمانه ترا پیر ناگشته درشکستی زود گفت پیران شکستۀ دهرند در جوانی شکسته باید بود. ابن یمین (از آنندراج). نیک افکن تخم تات نیکی روید تخم بدافکن همیشه خار انبوید. ؟ (از ترجمان البلاغۀ رادویانی). ، زیر افگندن، بدعاقبت شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به انبوذن شود