جدول جو
جدول جو

معنی امزاگرد

امزاگرد
(اَ گِ)
رجوع به امزاجرد شود، انتظار کردن دوا را که شکم براند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، راندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرارفتن آوردن. (تاج المصادر بیهقی) ، خداوند مواشی بسیار گشتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خداوند چهارپای بسیار گشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، خداوند مواشی بسیار زه شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بسیار شدن اولاد مواشی قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا