جدول جو
جدول جو

معنی امزاگرد - جستجوی لغت در جدول جو

امزاگرد
(اَ گِ)
رجوع به امزاجرد شود، انتظار کردن دوا را که شکم براند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، راندن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فرارفتن آوردن. (تاج المصادر بیهقی) ، خداوند مواشی بسیار گشتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خداوند چهارپای بسیار گشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، خداوند مواشی بسیار زه شدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). بسیار شدن اولاد مواشی قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ جِ)
یا امزا گرد قصبه ای از بخش سیمینه رود شهرستان همدان با 435 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن انگور، غلات، حبوب، صیفی، لبنیات و کمی میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ کَ)
دهی است از دهستان ورزق بخش داران شهرستان فریدن، در 5هزارگزی مغرب داران واقع است و 2729 تن سکنه دارد. آبش از قنات و رود خانه محصولش غلات و حبوبات و سیب زمینی و انگور، شغل اهالیش زراعت، قالی بافی و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
جمع واژۀ امرد، بی ریش و ساده زنخ. (غیاث اللغات) (آنندراج). پسران بی مو و ساده زنخ. ساده رویان. سادگان. بی ریشان. (فرهنگ فارسی معین). در فرهنگهای عربی به این جمع تصریح نشده است. و رجوع به امرد شود
لغت نامه دهخدا