معنی اکفال - لغت نامه دهخدا
معنی اکفال
- اکفال
(اَ) - جمع واژۀ کفل. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (دهار) (ناظم الاطباء). رجوع به کفل شود، قرصه. گویند: اکلت اکله واحده، ای لقمه او قرصه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). قرصه. طعمه. (از اقرب الموارد). قرص. گرده. (یادداشت مؤلف). یک قرص. (مؤید الفضلاء) (آنندراج) ، طعام و خورش. ج، اکل. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از متن اللغه) (ناظم الاطباء).
- ذوالاکله، لقب حسان بن ثابت رضی اﷲ عنه. (از منتهی الارب). رجوع به حسان شود
لغت نامه دهخدا