گیاه برآوردن گرفتن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، برگردانیدن خنور را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). نگون کردن ظرف برای بیرون ریختن آنچه در آن است. (ازاقرب الموارد). نگون کردن اوانی. (تاج المصادر بیهقی). نگون کردن ظرف آب و مانند آن. (آنندراج) ، بسنده کردن به چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء). کفایت کردن به چیزی و در این معنی معمولا در فارسی بصورت اکتفا یعنی بی همزۀ آخر بکار رود. (از یادداشت مؤلف). بسنده کردن. بس دانستن. بس کردن. بس شدن. اقتصار. به چیزی بسنده کردن. بر چیزی فروایستادن. اکتفاء کردن به. بسنده کردن به. قناعت کردن به. بس کردن به. (یادداشت مؤلف). بسنده نمودن به چیزی وگویند قانع و خشنود شدن بدان. (از اقرب الموارد)