جدول جو
جدول جو

معنی افگندن

افگندن
(کِرْ رُ کِ کَ دَ)
انداختن. بر زمین زدن. (آنندراج). افکندن. (ناظم الاطباء). بخاک افگندن، خلعت افگندن، سرافگندن، از ترکیبهای مستعمل آن است. فگندن. اوگندن. افکندن:
نگرتا تو دیوار او نفگنی
دل و پشت ایرانیان نشکنی.
فردوسی.
که دشمن که افگندی اکنون کجاست
بباید نمودن بما راه راست.
فردوسی.
اگر بفگنی خیره دیوار باغ
چه باغ و چه دشت و چه دریا چه راغ.
فردوسی.
لغت نامه دهخدا