بمعنی بلغور باشد و آن غله ایست که در آسیا آن را خورد کنند و بشکنند چنانکه آرد نشود. (انجمن آراء ناصری) (آنندراج) (برهان). گندم نیمه کار در آسیاب که هنوز بحال آردی نیامده است و بلغور را هم گویند. (فرهنگ شعوری) : گندم افشه ای که معهود است که بود بیشتر ره آوردم. رضی الدین نیشابوری (از فرهنگ شعوری) ، جماع کردن با زن یا خلوت نمودن با او. (منتهی الارب). با زن مباشرت کردن یا خلوت نمودن. (آنندراج). به این معنی با ’الی’ متعدی شود یقال: افضی الی المراءه. (ناظم الاطباء) ، رسیدن بکسی بی حجاب. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) ، بسودن زمین را بهر دو کف دست خود در سجده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، بسوی فضا برآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج). بسوی فضا درآمدن. (ناظم الاطباء). بصحرا شدن و فارسیدن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، راز را با کسی در میان نهادن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، خورانیدن طعام کسی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و به این معنی ممهوز باشد. (ناظم الاطباء)