جدول جو
جدول جو

معنی افسر

افسر
(اَ سَ)
از شعرای فارسی زبان که بدربار عالمگیر پادشاه درآمد ولقب معززخان یافت و در بنگاله درگذشت. از او است:
نمیخواهم که گردد ناخن من بند در جائی
مگر خاری برآرم گاه گاهی از کف پائی.
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
باقرعلی خان. یکی از شعرای دورۀ صفوی است که بهندوستان مهاجرت کرد و در حیدرآباد درگذشت. از اشعار او است:
امروز میرود بگلستان نگار ما
از دست میرود دل بی اختیار ما.
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
یکی از شعرای فارسی زبان ایران که در هند میزیست. وی پسر میرسنجر کاشی است و از او است:
کسی که پاس مراد دو کون میدارد
برهنه ایست که پوشیده پیش و پس بدو دست.
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
یکی از شعرا و ادبای مشهور مشهد بود و رسالۀ معروفی در معما دارد. از او است:
میکنم دیوانگی تا بر سرم غوغا شود
شاید از بهر تماشا آن پری پیدا شود.
و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا