معنی افژنگ افژنگ (اَ ژَ) چون زیبائی بود همچو اورنگ. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : فر و افژنگ بتو گیرد دین منبر از خطبۀ تو آراید. دقیقی، نوعی از راندن اسب. (یادداشت مؤلف). رجوع به افسار و فسار شود لغت نامه دهخدا