جدول جو
جدول جو

معنی اغلب

اغلب(اَ لَ)
مرد چیره و ستبرگردن و دلاور. ج، غلب. (منتهی الارب) (آنندراج) : رجل اغلب، مرد چیره و ستبرگردن و دلاور. ج، غلب. (ناظم الاطباء). ستبرگردن. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). نعت است از غلب یعنی درشت گردن:غلب الرجل غلبا، غلظ عنقه. فهو اغلب و هی غلباء. ج، غلب. (از اقرب الموارد) ، کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه مردم را در غلط افکند. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). چیزی یا سخنی که به آن کسی را در غلطی و وهم اندازند. (از منتخب و غیره بنقل غیاث اللغات). سخنی یا مسئله ای که به آن کسی را در غلطی و وهم اندازند. (آنندراج). مسائلی که بدانها به مغالطه پردازند. (از اقرب الموارد). چربک. احجیه. آنچه بدو در غلط اندازند. سخنهای شابه شاهی. حجیا. بردک. لغز. سفسطه. (یادداشت بخط مؤلف). دیسال. چیستان. لغز. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی ذیل دیسال) ، مأخوذ از تازی. در غلطافتادگی. (ناظم الاطباء) :
اعجوبۀ زلف خرده کارت
اغلوطه ده بزرگواران.
عطار.
چون محمدشاه را بدین اغلوطه مانند کودکان بازیچه خرید در شهر آذینها بستند و ندا دردادند که پادشاه سلجوق شاه است. (از وصاف بنقل آنندراج). غلوطه. مغلطه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، اغلوطات و اغالیط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- اغلوطه دادن، در غلط انداختن. به خطا انداختن: سوسن در کسوت سوگواران ازرق میپوشید و اغلوطه میداد که آسمان رنگم. (جهانگشای جوینی). روزگار مکار با او همان میکرد و او را اغلوطه میداد. (جهانگشای جوینی).
- اغلوطه کردن، در غلط انداختن. (ناظم الاطباء). مغلطه کردن. بغلط انداختن. مغالطه کردن
لغت نامه دهخدا