ابن عمرو بن عبیده بن حارثه عجلی از بنی عجل بن لجیم از طائفۀ ربیعه از شاعران حماسه سرا و معمر بود. وی جاهلیت و اسلام را درک کرد و بهمراه سعد بن وقاص بجنگ رفت و در وقعۀ نهاوند بقتل رسید. او نخستین شاعری بود که رجزهای طولانی ساخت. آمدی گوید: اغلب درازترین و صحیح ترین رجزها را ساخت. بکری گوید: اغلب عجلی آخرین کسی است از معمرین جاهلیت. ابن ابراهیم بن اغلب بن سالم مکنی به ابوعقال، حکمران پنجم از سلسلۀ اغالبه بود که پس از برادرش بحکمرانی رسید. رجوع به بنی اغلب در همین لغت نامه و اعلام زرکلی و قاموس الاعلام ترکی شود
ابن عمرو بن عبیده بن حارثه عجلی از بنی عجل بن لجیم از طائفۀ ربیعه از شاعران حماسه سرا و معمر بود. وی جاهلیت و اسلام را درک کرد و بهمراه سعد بن وقاص بجنگ رفت و در وقعۀ نهاوند بقتل رسید. او نخستین شاعری بود که رجزهای طولانی ساخت. آمدی گوید: اغلب درازترین و صحیح ترین رجزها را ساخت. بکری گوید: اغلب عجلی آخرین کسی است از معمرین جاهلیت. ابن ابراهیم بن اغلب بن سالم مکنی به ابوعقال، حکمران پنجم از سلسلۀ اغالبه بود که پس از برادرش بحکمرانی رسید. رجوع به بنی اغلب در همین لغت نامه و اعلام زرکلی و قاموس الاعلام ترکی شود
بنو...، سلسله ای از حکمرانان افریقا در زمان خلافت عباسیان بودند که بر تونس و مراکش و صفحات دیگرحکومت میکردند و دارالملک آنان شهر قیروان بوده است. (از نزهه القلوب ج 3 ص 271). نام دولتی است که تابعدولت عباسی بودند و در افریقیه حکومت داشتند. ابراهیم بن اغلب بن سالم در سال 184 هجری قمری این دولت را تأسیس کرد. وی با یاری ابومسلم خراسانی علیه دولت اموی قیام کرد و در انتقال خلافت به عباسیان کوشش نمود ودر نتیجه همراه محمد بن اشعث مأمور فتح دو قطعه از افریقیه یعنی تونس و طرابلس شد. در زمان منصور بن اشعث از افریقا بیرون آمد و در تاریخ 148 هجری قمری حکمرانی آنجا از طرف خلیفه به وی عطا شد و سپس آن اغلب به قتل رسید و هارون الرشید، ابراهیم پسر اغلب را بجای او بحکمرانی آنجا منصوب کرد. وی قسمتی از حوالی و اطراف را منظم کرده و دولت نیم مستقلی تشکیل داد و 12 سال فرمانروایی کرد و پس از او فرزندانش به ارث حکومت آنجا را در دست داشتند و حکومت آنان 112 سال ادامه یافت تا سرانجام کشور اینان در ضبط ملوک فاطمیه درآمد و دولت بنی اغلب به سال 296 هجری قمری منقرض گردید. قلمرو این دولت ابتدا شامل تونس و طرابلس غرب بود و بعدها جزیره سیسیل را فتح کرده و جزء قلمرو حکومت خود ساختند. پایتخت این سلسله شهر قیروان بود و یازده تن از این سلسله حکمرانی کردند. اسامی حکمرانان با تاریخ جلوس آنها از این قرار است: 1- ابراهیم بن اغلب در تاریخ 184 هجری قمری 2- ابوالعباس عبدالله بن ابراهیم در تاریخ 196 هجری قمری 3- زیاده الله بن ابراهیم در تاریخ 201 هجری قمری 4- ابوعقال اغلب بن ابراهیم در تاریخ 223 هجری قمری 5- ابن العباس محمد بن اغلب در تاریخ 226 هجری قمری 6- ابوابراهیم احمد بن محمد در تاریخ 242 ه. ق. 7- زیادهالله اصغر بن احمد در تاریخ 249 هجری قمری 8-ابوالغرانیق بن احمد در تاریخ 250 هجری قمری 9- ابراهیم بن احمد در تاریخ 261 هجری قمری 10- ابوالعباس عبدالله بن ابراهیم در تاریخ 279 هجری قمری 11- ابومضر زیادهالله بن عبدالله در تاریخ 290 هجری قمری (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به تاریخ گزیده صص 340- 510 شود
بنو...، سلسله ای از حکمرانان افریقا در زمان خلافت عباسیان بودند که بر تونس و مراکش و صفحات دیگرحکومت میکردند و دارالملک آنان شهر قیروان بوده است. (از نزهه القلوب ج 3 ص 271). نام دولتی است که تابعدولت عباسی بودند و در افریقیه حکومت داشتند. ابراهیم بن اغلب بن سالم در سال 184 هجری قمری این دولت را تأسیس کرد. وی با یاری ابومسلم خراسانی علیه دولت اموی قیام کرد و در انتقال خلافت به عباسیان کوشش نمود ودر نتیجه همراه محمد بن اشعث مأمور فتح دو قطعه از افریقیه یعنی تونس و طرابلس شد. در زمان منصور بن اشعث از افریقا بیرون آمد و در تاریخ 148 هجری قمری حکمرانی آنجا از طرف خلیفه به وی عطا شد و سپس آن اغلب به قتل رسید و هارون الرشید، ابراهیم پسر اغلب را بجای او بحکمرانی آنجا منصوب کرد. وی قسمتی از حوالی و اطراف را منظم کرده و دولت نیم مستقلی تشکیل داد و 12 سال فرمانروایی کرد و پس از او فرزندانش به ارث حکومت آنجا را در دست داشتند و حکومت آنان 112 سال ادامه یافت تا سرانجام کشور اینان در ضبط ملوک فاطمیه درآمد و دولت بنی اغلب به سال 296 هجری قمری منقرض گردید. قلمرو این دولت ابتدا شامل تونس و طرابلس غرب بود و بعدها جزیره سیسیل را فتح کرده و جزء قلمرو حکومت خود ساختند. پایتخت این سلسله شهر قیروان بود و یازده تن از این سلسله حکمرانی کردند. اسامی حکمرانان با تاریخ جلوس آنها از این قرار است: 1- ابراهیم بن اغلب در تاریخ 184 هجری قمری 2- ابوالعباس عبدالله بن ابراهیم در تاریخ 196 هجری قمری 3- زیاده الله بن ابراهیم در تاریخ 201 هجری قمری 4- ابوعقال اغلب بن ابراهیم در تاریخ 223 هجری قمری 5- ابن العباس محمد بن اغلب در تاریخ 226 هجری قمری 6- ابوابراهیم احمد بن محمد در تاریخ 242 هَ. ق. 7- زیادهالله اصغر بن احمد در تاریخ 249 هجری قمری 8-ابوالغرانیق بن احمد در تاریخ 250 هجری قمری 9- ابراهیم بن احمد در تاریخ 261 هجری قمری 10- ابوالعباس عبدالله بن ابراهیم در تاریخ 279 هجری قمری 11- ابومضر زیادهالله بن عبدالله در تاریخ 290 هجری قمری (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به تاریخ گزیده صص 340- 510 شود
مرد چیره و ستبرگردن و دلاور. ج، غلب. (منتهی الارب) (آنندراج) : رجل اغلب، مرد چیره و ستبرگردن و دلاور. ج، غلب. (ناظم الاطباء). ستبرگردن. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). نعت است از غلب یعنی درشت گردن:غلب الرجل غلبا، غلظ عنقه. فهو اغلب و هی غلباء. ج، غلب. (از اقرب الموارد) ، کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه مردم را در غلط افکند. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). چیزی یا سخنی که به آن کسی را در غلطی و وهم اندازند. (از منتخب و غیره بنقل غیاث اللغات). سخنی یا مسئله ای که به آن کسی را در غلطی و وهم اندازند. (آنندراج). مسائلی که بدانها به مغالطه پردازند. (از اقرب الموارد). چربک. احجیه. آنچه بدو در غلط اندازند. سخنهای شابه شاهی. حجیا. بردک. لغز. سفسطه. (یادداشت بخط مؤلف). دیسال. چیستان. لغز. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی ذیل دیسال) ، مأخوذ از تازی. در غلطافتادگی. (ناظم الاطباء) : اعجوبۀ زلف خرده کارت اغلوطه ده بزرگواران. عطار. چون محمدشاه را بدین اغلوطه مانند کودکان بازیچه خرید در شهر آذینها بستند و ندا دردادند که پادشاه سلجوق شاه است. (از وصاف بنقل آنندراج). غلوطه. مغلطه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، اغلوطات و اغالیط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). - اغلوطه دادن، در غلط انداختن. به خطا انداختن: سوسن در کسوت سوگواران ازرق میپوشید و اغلوطه میداد که آسمان رنگم. (جهانگشای جوینی). روزگار مکار با او همان میکرد و او را اغلوطه میداد. (جهانگشای جوینی). - اغلوطه کردن، در غلط انداختن. (ناظم الاطباء). مغلطه کردن. بغلط انداختن. مغالطه کردن
مرد چیره و ستبرگردن و دلاور. ج، غُلب. (منتهی الارب) (آنندراج) : رجل اغلب، مرد چیره و ستبرگردن و دلاور. ج، غُلب. (ناظم الاطباء). ستبرگردن. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (تاج المصادر بیهقی). نعت است از غَلَب یعنی درشت گردن:غلب الرجل غلبا، غلظ عنقه. فهو اغلب و هی غلباء. ج، غلب. (از اقرب الموارد) ، کلام که بدان کسی را بغلط اندازند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنچه مردم را در غلط افکند. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی). چیزی یا سخنی که به آن کسی را در غلطی و وهم اندازند. (از منتخب و غیره بنقل غیاث اللغات). سخنی یا مسئله ای که به آن کسی را در غلطی و وهم اندازند. (آنندراج). مسائلی که بدانها به مغالطه پردازند. (از اقرب الموارد). چربک. احجیه. آنچه بدو در غلط اندازند. سخنهای شابه شاهی. حجیا. بردک. لغز. سفسطه. (یادداشت بخط مؤلف). دیسال. چیستان. لغز. (از لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی ذیل دیسال) ، مأخوذ از تازی. در غلطافتادگی. (ناظم الاطباء) : اعجوبۀ زلف خرده کارت اغلوطه ده بزرگواران. عطار. چون محمدشاه را بدین اغلوطه مانند کودکان بازیچه خرید در شهر آذینها بستند و ندا دردادند که پادشاه سلجوق شاه است. (از وصاف بنقل آنندراج). غَلوطَه. مَغلَطه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، اغلوطات و اغالیط. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). - اغلوطه دادن، در غلط انداختن. به خطا انداختن: سوسن در کسوت سوگواران ازرق میپوشید و اغلوطه میداد که آسمان رنگم. (جهانگشای جوینی). روزگار مکار با او همان میکرد و او را اغلوطه میداد. (جهانگشای جوینی). - اغلوطه کردن، در غلط انداختن. (ناظم الاطباء). مغلطه کردن. بغلط انداختن. مغالطه کردن