زندگانی خوش. (آنندراج) : عیش اغطف، زندگانی خوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زندگانی با وفور نعمت: الاغطف من العیش، المخصب. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ غلل یعنی سوزش و سختی تشنگی یا تشنگی و سوزش شکم و بیماریی است مر گوسپندان را وآب روان در میان درختان و آب که بر روی ریگ گاه ناپیدا شود و پالونه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مأخوذ از تازی. غلها و زنجیرهائی که برگردن بندی اندازند. (ناظم الاطباء). غلهای آهنینی که بر گردن آویزند. (یادداشت بخط مؤلف) : به خرد خویشتن از آتش و اغلال بخر تو خرد ورز اگر بیشتر از خلق خر است. ناصرخسرو. ابلیس رها یابد از اغلال گر ایدونک در حشر شما ز آتش سوزنده رهائید. ناصرخسرو. آنکو سرش از فضل خداوند بتابد فردا بکند آتش و اغلال سیانیش. ناصرخسرو