جدول جو
جدول جو

معنی اغطف - جستجوی لغت در جدول جو

اغطف(اَ طَ)
زندگانی خوش. (آنندراج) : عیش اغطف، زندگانی خوش. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). زندگانی با وفور نعمت: الاغطف من العیش، المخصب. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ غلل یعنی سوزش و سختی تشنگی یا تشنگی و سوزش شکم و بیماریی است مر گوسپندان را وآب روان در میان درختان و آب که بر روی ریگ گاه ناپیدا شود و پالونه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مأخوذ از تازی. غلها و زنجیرهائی که برگردن بندی اندازند. (ناظم الاطباء). غلهای آهنینی که بر گردن آویزند. (یادداشت بخط مؤلف) :
به خرد خویشتن از آتش و اغلال بخر
تو خرد ورز اگر بیشتر از خلق خر است.
ناصرخسرو.
ابلیس رها یابد از اغلال گر ایدونک
در حشر شما ز آتش سوزنده رهائید.
ناصرخسرو.
آنکو سرش از فضل خداوند بتابد
فردا بکند آتش و اغلال سیانیش.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
اغطف
دراز پلک
تصویری از اغطف
تصویر اغطف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الطف
تصویر الطف
لطیف تر، نرم تر، پاکیزه تر، لطیف ترین
فرهنگ فارسی عمید
(غَطَ)
درازی پلک و دوتاشدگی آن. (منتهی الارب) (آنندراج) دراز شدن موی پلک و خم شدن آن. (از اقرب الموارد) ، افزونی موی ابرو. (منتهی الارب) (آنندراج). بسیاری موی ابرو و چشمان. وطف. (اقرب الموارد) ، فراخی زیست. (منتهی الارب) (آنندراج). سعه العیش. (اقرب الموارد). فراخی عیش
لغت نامه دهخدا
(اَطَ)
مهربانتر. (یادداشت بخط مؤلف).
- امثال:
اعطف من ام احدی و عشرین (یعنی مرغ). (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ غَطط)
توانگر و فراخ حال. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ثروتمند. غنی. (از اقرب الموارد) ، در غلاف کردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی). در غلاف کردن. (تاج المصادر بیهقی). در غلاف کردن شیشه را: اغلف القاروره، ادخلها فی الغلاف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
نازکتر. (غیاث اللغات) (آنندراج). باریکتر. دقیق تر. ریزه تر.
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
مرد بسیارموی مژگان و ابرو. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). درازمژگان و گویند درازابرو. (مهذب الاسماء). انبوه موی ابرو و مژه. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
نیک برنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در مثل گویند: اقطف من ذره، اقطف من حلمه، اقطف من ارنب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فلان از مورچه و خرگوش بهتر میبرد. (ناظم الاطباء) ، گل کردن درخت رز. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
اخطف الحشا، باریک شکم. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
هر چه در غلاف باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه در غلاف باشد. (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی).
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
نرم و نازک اعضا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
سگ دراز و فروهشته گوش. ج، غضف. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). گوش فروهشته از سگان. المسترخی الاذن من الکلاب. مؤنث: غضفاء. ج، غضف. (از اقرب الموارد). سست گوش. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا
(اَ طَ)
آنکه چشمش تاریکی کند و ضعیف بینایی شود بعلتی. (آنندراج). نعت مذکر از غطش، بمعنی سستی بینایی. (منتهی الارب). روزکور. (یادداشت بخط مؤلف). آنکه بد بیند و آب همی ریزد. (تاج المصادر بیهقی). تاریک شدن چشم. (المصادر زوزنی). آنکه بد بیند و از چشم او آب همی ریزد. مؤنث: غطشاء. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوطف
تصویر اوطف
چار ابرو پهن ابرو، تاریکی انبوه، ناززیست (ناز نعمت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الطف
تصویر الطف
نازکتر، باریکتر، دقیقتر، پاکیزه تر، خوشتر، بهتر، نرمتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغضف
تصویر اغضف
شب تار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغطش
تصویر اغطش
کم سو چشم کم بین تاریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغلف
تصویر اغلف
درنیام نیامک دول نبریده فراخسال زندگانی فراخ پوشه دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غطف
تصویر غطف
فراخی زیست، درازی پلک، افزونی ابرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخطف
تصویر اخطف
خردشکم باریک شکم
فرهنگ لغت هوشیار